هر روز تعداد زیادی از افراد پا پیش میگذراند و تجربه شخصی خودشان از كشف یك دنیای معنوی فراسوی رویاها و فراتر از آنچه برایشان قابل تصور بوده را با دیگران درمیان میگذراند. در عین حال اختلاف میان شكاكان و منتقدان به وجود واقعیت معنوی نیز عظیمتر از قبل شده است. وجود واقعیتهای غیرمادی در نظر یك گروه غیر قابل تردید است، درحالی كه گروه دیگر در وجود چیزی فراسوی آنچه میتوان دید و در آزمایشگاههای علمی نشان داد، تردیدهای جدی دارد.
چیزی كه تقریباً همه بر روی آن اتفاقنظر دارند این است كه آن دسته از افرادی كه تجربه بیداری معنوی را داشتهاند (صرفنظر از واقعی یا تخیلی بودن آن) كمتر راهنما و پشتیبانی برای حل و فصل معماهای حاصل از این تجربه مییابند. رسانههای همگانی برای رعایت «بیطرفی و میانهروی» تقریباً نسبت به هر بحث یا موضوع معنوی رویكردی ندانمانگارانه اتخاذ میكنند. نظام آموزش و پرورش، دنیای پزشكی و حتی كلیساها سفت و سخت به دنیای واقعی و عقلانی چسبیده و تجربهی شخصی آدمیان از قلمروهای دیگر را مشكوك و غیرقابل اعتماد تلقی میكنند. یكی از دوستان نزدیك من اخیراً از یكی از پیشوایان روحانی یهود پرسید كه آیا به وجود فرشتگان اعتقاد دارد؟ هرچند عهد قدیم پر از داستانهایی دربارهی فرشتگان است، اما آن روحانی یهودی پاسخ داد: «نه». در این میان پاپ فرانسیس دست از اعتقاد به وجود فرشتگان كشیده و بسیاری به ویژه رسانههای مدرن شكاك را شگفتزده كرده است.
افرادی كه تجربههای شخصی عمیقی از دنیای معنوی داشتهاند، خود را تنها و منزوی مییابند هرچند ممكن است در واقع اكثریتی خاموش باشند. بسیاری احساس میكنند در این جهان بیگانهاند و با دنیای درون خود نیز كشمكش دارند. آنها میكوشند تا دریابند كه پس از بیداری معنویشان چگونه باید زندگی كنند. نزاعهای جاری بر سر این كه آیا داستانهای مربوط به قلمروهای دیگر واقعی هستند یا نه، در نظر این افراد چندان جالب نیستند. آنچه برای آنها مهم است تلاش برای درك درست و عمیق تجربهای كه از سر گذراندهاند، و نیز چگونگی ادامه زندگی پس از آن است. بیداری آنها واقعی است، بسیار واقعی. آنها نمیتوانند چشم خود را به روی آن ببندند، یا وانمود كنند كه اتفاقی نیفتاده است. آنها به بیداری عمیقی رسیدهاند و میكوشند تا زندگی درونی و معنوی خود را با زندگی بیرونی و عادی قبلیشان پیوند دهند.
قلمرو معنوی با دنیای مادیای كه بیشتر مردم آن را میشناسند، بسیار متفاوت است و میان این دو فاصلهای دور و دراز وجود دارد. بیداری معنوی دریچهای به سوی عالمی باز میكند كه مرزی در آن نیست. فرد در این تجربه خود را چنان مییابد كه به مكانی گرم و بسیار صمیمی وارد شده و تا ابد خود را در آن در حرکت میبیند. و این درحالی است كه جهان ما و زندگی روزمرهمان سرتاسر آمیخته به مرزها است، از مرزهای شخصی تا مرزهای بینالمللی. كسانی كه تجربه بیداری معنوی داشتهاند خود را چنان مییابند كه از دنیایی بدون مرز، دائماً در حال بسط و مملو از آرامش غیرقابل توصیف، به دنیای مرزها، حصارها، قید و بندها، قاعدهها، انتظارات و آرزوها بازگشتهاند. اما آنها واقعاً به كدام دنیا تعلق دارند؟
قلمرو معنوی قلمرو بی قید و شرط و عشق بی حد و مرز است. بیداری معنوی بنا به تعریف یعنی یافتن عشق و پیش رفتن در عشق، و رسیدن به صمیمیتی فراتر از واژهها. در عین حال ما در دنیایی زندگی میكنیم كه در آن عشق میتواند توقفگاهی یك شبه باشد، آنچه برای همدیگر انجام میدهیم یا نمیدهیم. عشق [در این جهان] به ندرت فارغ از قیود و شروط است. ما در دنیایی زندگی میكنیم كه داوری دربارهی دیگران بسیار شابعتر است از نگاه متواضعانه به درون خود و مهربانی و شفقت با دیگران. بیداری معنوی دریچههای دنیایی را به روی آدمی میگشاید كه گوهر آن مهربانی و شفقت است. حال چگونه میتوان با چنین شناختی همزمان در دو دنیا زیست؟ در بیداری معنوی نوعی بیكرانگی و آزادی اندیشه، احساس و حركت وجود دارد. زندگی به معنای واقعی كلمه حد و مرزی ندارد. اما وقتی به دنیای معمولیمان بازمیگردیم، زندگی قفسی بسیار كوچك و تنگ با انتخابهایی اندك به نظر میرسد. جهان آفرینش ناگهان محدود به دنیای مادی میشود و این میتواند همچون زنجیری عشق و تخیل را به بند كشد. میان تجربهی معنوی جامع و زندانیِقوانین و محدودیتهای زندگی عادی بودن چنین تفاوتی وجود دارد. یك زندگی كاری همراه با اندیشه و عمل میتواند در تقابل با دنیایی از زیبایی پرشور و حرارت و زندگی بیآلایش قرارگیرد.
بازگشت به دنیایی كه عمدتاً با انجام كارهای روزمره میگذرد، آگاهی آزاد شده ناشی از یك بیداری معنوی را با چالش مواجه میكند و به خطر میافكند. چه بر سر آن وسعت و بیكرانگی و آزادی بی حد و حصر آمده است؟
در طی یك بیداری معنوی بسیاری میفهمند كه مركز جهان هستند و جهان هستی در آنها خلاصه شده است. این، صدای فریاد خودخواهیِ فردی از فراز قلهی یك كوه نیست، بلكه دقیقاً عكس آن است. آنها با عشق به تواضع و فروتنی رسیدهاند و این از اعماق وجود آنها آشكار میشود. معنویت در درون آدمی شكوفا میشود و همچون جهان هستی كه در آن سوی سیارات و ستارگان دائماً بازمیشود، وسعت پیدا میكند. زندگی در بازگشت به جهان روزمرهمان بر این مدار میچرخد كه چه كسی قدرت و مرجعیت دارد، بلندترین صدا از آن كیست، چه چیز یا كدام شخص توجه ما را به سوی خود جلب میكند. در بیشتر مواقع احساس میكنیم قربانی حوادث و رویدادها هستیم. برای كسانی كه تجربهای معنوی داشتهاند، بسیار دشوار است توضیح دهند كه: ما واقعیت خودمان را انتخاب میكنیم و میسازیم. در دنیای متعارف این به نظر بسیار نادرست و غیر قابل فهم به نظر میرسد و مانند آن میماند كه بگوییم همهی دردها و رنجها را خودمان انتخاب میكنیم. اما در قلمرو معنوی پس از كشف عظمت این جهان بزرگ و لایتناهی، در فضای این خودِ بیانتها، اجزای زندگی كه شامل درد و رنج نیز میشوند از منظری متفاوت نگریسته میشوند.
در قلمرو غیرمادی، زمان نیست، عجله و شتابی نیست، رسیدن و بازگشتن در كار نیست. بیزمانی هنگامی است كه دقایق میتوانند ساعتها شوند. آنچه ابدیت به نظر میرسید ممكن است به ثانیهها تبدیل شده باشد. با آگاهیای چنین تام و تمام در هر لحظه، زمان دیگر وجود ندارد. با برگشتن به این دنیا همه چیز دایرمدار تقویم، قرارملاقاتها و جلسات میشود. مشغول گذراندن و هدر دادن زمان میشویم، گویی همیشه درحال انتظاریم، نهفقط نگران این هستیم كه چقدر [بر سر یك قرار یا رفتن به سر كار] زود یا دیر رفتهایم، بلكه نگران این نیز هستیم كه چقدر وقت كم یا زیاد داریم. در دنیای معنوی همه چیز حی و حاضر است، هیچ چیز غایب نیست. و به همین خاطر زندگی كاملتر است. دنیای معنوی به نحوی عجیب كامل است. همهی پاسخها حاضرند و به نظر میرسد هرچه بخواهیم همان زمان به ما داده میشود. وقتی خدا چنین حاضر است، زمان، نیاز یا هر چیزی جز او چگونه میتواند وجود داشته باشد؟
این تجربه برای بسیاری از مردم در بیداری معنوی شامل دیدار با خانوادهی معنویشان، راهنمایان، و حتی فرشتگان میشود. آنها به خانه آمدهاند. اعضای خانواده دوباره به هم پیوستهاند، انتظارشان به پایان رسیده است و هیجانزدهاند، این خانواده مهربان ما است. پدر بزرگ عبوس و بداخلاق و هركس دیگری اكنون بیدار شدهاند. چیزی مورد نیاز نیست تا به خاطر آن از خانه بیرون برویم، بلكه دقیقاً برعكس. ما بالاخره به خانه بازگشتهایم و نمیخواهیم آن را ترك كنیم. مردم وقتی بر روی سیارهی خاكی هستند، به دنبال خانواده یا دوست صمیمی میگردند، در آن سو هركس یك شریك معنوی است. چگونه فرد پس از پیوستن دوباره به خانواده و كشف معنای واقعی ارتباطات، در دنیای معمولی زندگی كند؟
این دو دنیا بسیار متفاوتند. تجربهی جهانی دیگر میتواند اقتضائات زندگی هر روزه را سطحی، پیشپا افتاده و حتی بیمعنا جلوه دهد. من برای چند هفته گفتگوهایی با یولاین استاوت (Yolaine Stout) مدیر وبسایت Aciste.com (انجمن آمریكایی تجربههای تحولآفرین معنوی) انجام دادهام. او و دیگرانی كه زندگیشان در اثر تجربههای معنوی دگرگون شده است چیزهای زیادی برای گفتن و آموختن به ما دارند. آنها درحالی كه میكوشند تا تجربهی معنوی تغییردهندهی زندگی خود را به كار بندند، از چالشهای زندگی فرهنگی سخن میگویند كه هنوز دربارهی وجود و عدم خدا درآن بحث و نزاع وجود دارد.
یولاین و دیگران نتیجه میگیرند كه بهترین راه برای زندگی پس از یك بیداری معنوی ایمان آوردن و غنیمت شمردن آن تجربه است. ممكن است این رویكرد هنگامی كه دنبال كار نو، فعالیتهای جدید و دوستان تازه میگردیم زندگی پیشین ما را به تشویش و ناآرامی بیفكند. اما وقتی قلب گشوده شده باشد، واقعاً فقط یك انتخاب وجود دارد و آن پذیرش عشق و ادامه زندگی با عشق است.
در یك بیداری معنوی رنگها روشنترند، اندیشهها واضحترند، فیلتر ذهن با گشوده شدن به روی آگاهی كنار گذاشته شده است. در طی این تجربه، تردیدها، نگرانیها، آرزوها، امیدها و همهی مسائل و مشكلاتی كه وارد ذهن میشوند و آن را از حركت و پویایی باز میدارند، رخت برمیبندند، آگاهی بدون امور زائدی كه ذهن را اشغال میكنند، تابناك و روشن است. اكنون فرصتهای جدیدی برای اندیشیدن و مراقبه و تداوم پاكسازی روح با دریافت قلب آرام خود داریم. تجربهی بیداری مقدمهای بر آگاهی ما در حالت طبیعی و حقیقی خود است. خاطرات یك بیداری معنوی میتوانند یك سرآغاز باشند. بذرهایی در زندگی كاشته شدهاند، این بذرها باید تغذیه شوند و جوانه بزنند. كیفیت خاصی از بودن در بیداری معنوی در حال جذب شدن در آكاهی ما است و آرام آرام به درون شخصیت و زندگی ما پای میگذارد.
ورود این آگاهی به قلب، تیرگیها و خستگیهای این جهان را كه در ذهنمان خانه گزیده و بیشتر دركها و دریافتهای ما را به خطا میافكنند، برطرف میكند. ندای ابدیت فراتر از آن است كه بتوان آن را ناشنیده گرفت. هیچ چیز دیگری چنین ثروت و لذتی را به ما نمیدهد.
زندگی دربارهی چیزهای بزرگی نیست كه اذهان ما دربارهی آنها فكر میكنند بلكه دربارهی گامهای كوچكی است كه یكی یكی برمیداریم و به پیش میرویم. زندگی خوب پس از یك بیداری معنوی به معنای رجوع مكرر به درون خود برای یافتن پاسخها و مهمتر از آن حقیقت نابی است كه به زندگی ارزش میدهد. اینجا است كه درمییابیم ما یك فرد هستیم.
دنیای درون كه بسیاری پس از یك تجربهی معنوی به آن نظری افكندهاند، پیامی برای همهی ما است كه باید همچنان بیندیشیم، و گوهر دل را دریابیم و به زندگی خود وارد كنیم. دانش و آرامش زیادی هست كه میتوان به آن رسید. مرزی جدید وجود دارد. زندگی پس از یك بیداری معنوی به این معنا نیست كه در این جهان چقدر و چه كاری انجام میدهیم بلكه به معنای آن است كه عشق با ما چه میكند. ما فراخوانده میشویم تا تكیهگاهی برای عشق باشیم. حضور عشق معنای زندگی ما میشود.
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.